می گذرد ...
من اگه توانایی داشتم این قدر کلمه اینگلیسی بلد باشم خوب اینا رو سر کنکور می ریختم تو مغزم که وضعم این نشه
مگه تریلیه مغز که همین جوری هی بار بزنم کلمه های جدیدو
من یک گلدفیش هستم خوش حال هستم!
این قدر سخته درکش :)))
بم نمی یومد این قدر سر رانندگی ترسو باشم.
در حدیه که مثلا پشتم یا جلوم اتوبوس یا ماشین بزرگی می بینم این قدر
از نظرم ترسناکن که می خوام در جا بزنم کنار و بذارم از من یکی دو کیلومتری
دور شن بعد راه بیفتم
فک نکنم چیز طبیعی ای باشه :-"
هوم جشن فارغ التحصیلی ...
امروز که رفتم مدرسه یه جوری خیلی حس بی مصرفی کردم
این که ببینی تو آخرین کار دسته جمعی بچه ها فقط ناظری و قرار نیس مسئولیت خاصی داشته باشی حس بدی بود
خیلی بد
کاش حداقل کار خاصی بلد بودم :(
ولی بازم براش ذوق دارم جشن فارق التحصیلی خودمون ;;)
قبول دارم زیادی حساسم
زود ناراحت می شم
و آدمای اطرافم برام خیلی مهمن
ولی هنوز خودم عادت نکردم به رفتار خودم
چه برسه به بقیه
پس
ببخشید گاهی تند بودن و بد بودن منو
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .